برای کسب در امد اینتر نتی روی بنز ها کلیک کنید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
معرفی به google
http://www.google.com/addurl/?continue=/addurl
معرفی yahoo
http://submit.search.yahoo.com/free/request
معرفی به msn
اس م اس، حکایت ، مسج
joke , story, sms , message
1 - مامانه داشته واسه بچش لالایی میخونده. بعد از یه ربع، بچهه میگه: خوب مامان خفه شو میخوام بخوابم!
2 - قزوینیه میره پرورشگاه یک بچه رو به فرزندی قبول کنه، مسؤول اونجا ازش میپرسه: بالامجان، همینجا ...، یا میبری؟!
3 - یه بابایی میمیره میره اون دنیا. اونجا هر چی حساب کتاب میکنن، میبینن این بابا کارای خوب و بدش میزون میزونه و نه میشه فرستادش جهنم، نه میشه فرستادش بهشت. میرن پیش خدا، میگن چیکار کنیم؟ خدا بهشون میگه: اشتباه میکنین، من بنده خودم رو میشناسم، یه بار دیگه حساب کنین. خلاصه اونقدر میگردن، تا بالاخره گوشه پروندهاش یه پنجاه تومنی پیدا میکنن، که یارو یک بار داده بوده به گدا، سرهمون میفرستنش بهشت. یارو میره بهشت، روز اول میگه: کجاست اون میوههای بهشتی؟! درجا یک فرشته ظاهر میشه، میبردش دم میوهها، یارو کلی حال میکنه. روز دوم میگه: کجاست اون نهرهای شراب؟! باز یک فرشته ظاهر میشه میبردش دم نهرهای شراب، خلاصه یارو یک روز هم اینجوری حال میکنه، روز سوم میگه: خوب راستی این حوریهای بهشتی کجان ما یه حالی بکنیم؟! یه دفعه یه صدایی میاد: مرتیکه! پنجاه تومن دادی میخوای حوری هم ...؟!
4 - بندهخدا میره تو یک قهوه خونه تو تهران، میبینه یک بدبختی افتاده رو زمین، 6 تا قمه هم تو شیکمشه! از یکی میپرسه: ببخشید، این چیکار کرده بوده؟ یارو میگه: گنده گوزی کرده بود! بعد از دو هفته بندهخدا میزنه شیکم یک بدبختی رو تو شهرشون سفره میکنه! بازپرسه ازش میپرسه: بابا مگه این بدبخت چیکارت کرده بود؟ بندهخدا میگه: جناب سروان، گوز گنده داده بود!
5 - بندهخدا تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمیگشته خونه، یهو میبینه یکجا کوه ریزش کرده، یک قطار هم داره ازون دور میاد! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه، میره اون جلو وامیسته. راننده قطاره هم که آتیشو میبینه میزنه رو ترمز و قطار وا میسته. همچین که قطار واستاد، بندهخدا یک نارنجک درمیاره، میندازه زیر قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن! خلاصه بندهخدا رو میگیرن میبرن بازجویی، اونجا جناب بازجو بهش میتوپه که: مرتیکه خر! نه به اون لباس آتیش زدنت، نه به اون نارنجک انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! بندهخدا میزنه زیر گریه، میگه: جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی میکردم!
6 - بندهخدا میره خواستگاری، پدر عروس میپرسه: شما خونه دارید؟ بندهخدا میگه: والله خونه که نه، ولی بروبچهها مکان زیاد دارن!
7- جناب عشقمرام و دستودلباز و ببمجان میمیرن، اون دنیا میرن کارنامه اعمالشون رو میگیرن، میبینن بدجوری افتضاحه و اگه این ریختی پیش بره هر سه تایی از قعر دوزخ سر در میارن! خلاصه میرن پیش جبرئیل و کلی پاچه خواری میکنند که بابا یک فرصت دیگه به ما بدین بلکه جبران کنیم و آخر مخ جبرئیل رو میزنن و راضیش میکنن که یک فرصت دیگه بهشون بده، منتها با یک شرط و اون اینکه اگه اینبار یک دفعه آقای عشقمرام خانوم بازی کنه، دستودلباز دنبال پول باشه یا ببمجان قزوینی بازی در بیاره، درجا سنگ میشه و صاف از ته جهنم سر در میاره! خلاصه سه تایی برمیگردن رو زمین و خوشحال و خندان داشتن میرفتن که یهو چشم آقای عشقمرام میخوره به یک خانم اساسی و هرچی میخواد جلوی خودشو بگیره نمیشه و آخر میره یک تیکه بهش میندازه، تیکه انداختن همان و درجا سنگ شدن همان! ببمجان و دستودلباز خوب حساب کار دستشون میاد، یک نگاه به هم میکنند و راه میافتند. یهخورده جلوتر دستودلباز یک 100 تومنی رو زمین میبینه، هی با خودش چک و چونه میزنه، آخر میبینه راه نداره، خم میشه ورش داره، یهو ببمجان میگه: آی بالامجان! خدا ازت نگذره که هم خودتو سنگ کردی و هم منو!
8- بندهخدا زنش حامله بوده، نگاه میکنه به شکم زنش، میگه: خانم جان این چیه؟ میگه: بچهست. میگه: دوستش داری؟ میگه: آره خوب، معلومه. میگه: پس چرا قورتش دادی؟!
9 - یه بابایی میمیره میره اون دنیا. اونجا هر چی حساب کتاب میکنن، میبینن این بابا کارای خوب و بدش میزون میزونه و نه میشه فرستادش جهنم، نه میشه فرستادش بهشت. میرن پیش خدا، میگن چیکار کنیم؟ خدا بهشون میگه: اشتباه میکنین، من بنده خودم رو میشناسم، یه بار دیگه حساب کنین. خلاصه اونقدر میگردن، تا بالاخره گوشه پروندهاش یه پنجاه تومنی پیدا میکنن، که یارو یک بار داده بوده به گدا، سرهمون میفرستنش بهشت. یارو میره بهشت، روز اول میگه: کجاست اون میوههای بهشتی؟! درجا یک فرشته ظاهر میشه، میبردش دم میوهها، یارو کلی حال میکنه. روز دوم میگه: کجاست اون نهرهای شراب؟! باز یک فرشته ظاهر میشه میبردش دم نهرهای شراب، خلاصه یارو یک روز هم اینجوری حال میکنه، روز سوم میگه: خوب راستی این حوریهای بهشتی کجان ما یه حالی بکنیم؟! یه دفعه یه صدایی میاد: مرتیکه! پنجاه تومن دادی میخوای حوری هم ...؟!
10- یارو میره دکتر میگه : من شبها خواب میبینم که با خرها فوتبال بازی میکنم دکتر یه نسخه براش میپیچه میگه این قرص ها رو بخور . یارو میگه اگه میشه از فردا بخورم چون امشب فیناله .
11- حاج اقا قرائتی: دختر خوب دختریه که دوست چی.......؟ نشه . دوست شد چی.........؟ پارتی نره . پارتی رفت چی.......؟ بوس نده. بوس داد چی......؟ یه صلوات بفرستین .
12- تابلوهای بین راهی در 5 کیلومتری شهرها... قم : لطفاً با وضو وارد شوید!... قزوین: لطفاً با رکو وارد شوید!... رشت: از غیرت خود بکاهید!... آبادن: پاریس 5 کیلومتر!... تبریز: پایان تمام محدودیته.
13- یه روز یه میخه میفته تو آب، زنگ میزنه ... درمیره.
14-روزی به سحر دختری از خواب به پا خواست با پودر وکرم صورت خود را بیاراست و اندر جلوی اینه استاد و چنین گفت امروز دگر بردن دلها همه با ماست ناگه ز سر کوچه بدید سخت جوانی بر او نظر انداخت چه از چپ و چه از راست چون نیک نظر کرد پسر خاله ی خود دید گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
15-ترکه میره استادیوم، جای اینکه فوتبال نگاه کنه مرتب سمت راست و چپ بالای سرش رو با تعجب نگاه می کرده! بهش میگن: چرا فوتبال نگاه نمیکنی؟ میگه: دنبال کلمه «زنده» میگردم!
16-ااولی: «امروز سوار اتوبوس که شدم، راننده طوری نگاهم کرد که انگار بلیت نداده ام.» دومی: «خب، تو چه کار کردی؟» اولی: «من هم طوری نگاهش کردم، انگار که بلیت دادهام.»
17-مثل چس بی صدا باش مثل گوز پر هیاهو مثل ان پر محتوا مثل شاش یک رنگ مثل شورت راز دار و مثل افتابه زرنگ
18- از یه جانبازی می پرسن چرا جانباز یک درصدی؟
- تو سنگر بودم یه خمپاره کنارم ترکید پشمام ریخت.
20-میدونی کی به همه محرمه؟
- سوپریه سره کوچتون چون به همه شیر میده.
22-چمن زیر پاتیم، حالا یه وقت خر نشی بخوریمون
! یه روز یه بچه به بابانوئل مسیج میزنه و میگه: Send me a Little Brother، بابانوئل هم براش در جواب میزنه: Send me Your Mother
23-به رشتیه میگن: تو خونهات مردسالاریه یا زنسالاری؟ میگه: هیچکدوم، تو خونه ما مردمسالاریه!
24-یه روز یه نفر از رفیقش سیدی میگیره، میبینه حسابی خش داره، ازش میپرسه: چرا سیدیت اینقدر خش داره؟ رفیقش میگه: آخه زیر قسمتهای مهمش خط کشیدم
25-قانون هفتاد و هفتم نیوتن:
در مورد ریدن رو جاذبه زمین خیلی حساب نکن
زورتو بزن...
26- ترکه تو چشمش آشغال میره، ساعت 9 شب وای میسته دم در.
ترکه رو بوس میکنن، جو میگیردش، حامله میشه.
ترکه خودشو به موش مردگی میزنه، گربه میخوردش.
به ترکه میگن بچه سزارین چیه؟ میگه بچه به شرط چاقو.
کرم ابریشمه قرص اکس میخوره، پلیور میبافه.
یه بچه تو قزوین گم میشه پلیس میگه:
از یابنده تقاضا میشه امشب رو که هیچ فردا بچه رو بما بده که ما پس فردا بدیم به خونوادش.
به ترکه میگن: سه تا اسم بگو که آخرش الله داشته باشه، میگه: ماشاءالله، یدالله، سیندرالله
ترکه قهرمان شنا میشه، ازش میپرسند: شما از کجا شروع کردید؟ میگه: والله، از زمین خاکی
به لره میگن: میدونی داداشت اچ، آی، وی (ویروس ایدز) داره؟ میگه: نه بابا، اون که تا دیروز جی، ال، ایکس داشت!
ترکه سوار یه خر بوده داشته میرفته، یه نفر خیلی بهش نگاه میکنه، ترکه میگه: چیه؟ تا حالا خر دوطبقه ندیدی؟
لره میره لیسانس بگیره که خودشو جای ترکه جا بزنه
دو تا ماشین با هم تصادف میکنند و دست بر قضا، یکیشون ترک بوده. افسر میاد و میپرسه: کدومتون مقصر بودید؟ ترکه میگه: والله من خواب بودم، ندیدم مقصر کی بود!
رشتیه میخواسته با رفیقاش شوخی شهرستانی کنه، میره زن ایدزی میگیره
حضرت آدم توی زندگیش یه روز ترک شد، اونم همون روزیه که سیب رو خورد و گفت: عجب گیلاسیه!
ترکها برای کمک به زلزله بم یه بازی فوتبال دوستانه میزارن توی شهرشون البته با بلیت رایگان!
تو یک رستوران فرانسوی یک سفید پوست داشت سالاد میخورد، یک سیاهپوست آفریقایی وارد شد و سفارش جوجه داد و علاوه بر خود جوجه، تمام استخوانهاش را هم جوید! سفید پوست با تمسخر گفت: در کشور شما سگها چه غذایی میخورند؟ سیاه پوست با خونسردی جواب داد: معمولا سالاد!
ترکه رشتهاش دامپروری بوده، روش نمیشده به کسی بگه. یکی ازش میپرسه: رشتهات چیه؟ میگه: دامپیوتر، گرایش پشم افزار!
بچه یه ترکه میترسیده سوار خر بشه، ترکه بهش میگه: بابا جون نترس، عموئه، سوار شو!
مگسه از زنش لب میگیره و میگه: عزیزم، مزه لبهای تو برام از هر مدفوعی شیرینتره
پسره شلوارشو جلوی دختره میکشه پایین و میگه: از اینا داری؟ دختره شلوارشو میکشه پایین و میگه: مامانم گفته با این میتونی یه عالمه از اونا داشته باشی!
به رشتیه میگن: چی شد که به این روز بدبختی افتادی؟ میگه: تقصیر من نیست، میخواستم دکتر بشم نزاشت، میخواستم مهندس بشم نزاشت، میخواستم معلم بشم نزاشت، میخواستم کارمند بشم نزاشت، میخواستم کارگر بشم نزاشت! میگن: کی نزاشت؟ میگه: این باسن گشادم!
قانون دهم نیوتن: اگر یک نفر ده برابر وزن خود به جسمی نیرو وارد کند حتما بادش با صدای بلند در میرود
آگهی جوایز بانکهای قزوین: هفت پسر هفت ساله برای هفت نفر، 14 پسر 14 ساله برای 14 نفر، کلید طلایی مهد کودک متعلق به چه کسی خواهد بود؟
توی قزوین پشت بچهها نوشته: با نگاهی به آینده، درست مصرف کنیم
برق خونه ترکه میره، یه قابلمه بر میداره و میره در خونه لره، میگه: برق دارین؟ لره میگه: الاغ، حداقل ظرف پلاستیکی میاوردی برق نگیردت!
تو خری، الاغی، شتری، گوسفندی، گورخری، عنتری، خرسی، بزی برای فروش نداری؟
به ترکه میگن: زنت چه شکلیه؟ میگه: جنیفر لوپز رو دیدی؟ دست به آب کن روش
اعضای تیم منتخب قزوین: الیور کان، کان ناوارو، کاندلا، بیشکان، اوکان، کان بی یاسو، کانتونا، کانچیچ، کانو، کانیزارس، کانیگیا، سرمربی: محمد دادکان سه معجزه زنان: بدون علف شیر میدهند، یه تیکه گوشت بدون استخوان را سیخ میکنند، بدون اینکه زخم بشوند خونریزی میکنن
ترکه میره نماز جمعه، جو میگیردش، موج مکزیکی میاد.
به ترکه میگن: ساعت چنده. بلد نبوده میگه: بدو بدو دیرت شده.
اصفهانیه بیدار میشه میبینه زنش مرده. به دخترش میگه: اختر ننت مرده. صبحونه واسه دو نفر درست کن.
ترکه ادعای پیغمبری میکنه میگن: یه معجزه بیار میگه : "ق"
به ترکه میگن: تو نمیخوای آخر آدم شی؟ میگه: من از این قرتی بازیها خوشم نمیاد.
ترکه اکس میترکونه، فاز منفی میگیره، فرداش ایگرگ میزنه.
ترکه برف پاکن ماشین رو میزنه، هیپنوتیزم میشه.
ترکه میمیره، باباش رضایت نمیده.
یه روز یه قورباغه قرص اکس میخوره، تا شب کرال میره.
ترکه میمیره، روحش لای پنکه سقفی گیر میکنه.
ترکه یه سکه زیر خاکی پیدا میکنه، روش نوشته بوده تاریخ ضرب 200 سال قبل میلاد.
آبادانیه میگه: دیشب آبادان زلزله 11 ریشتری اومد. رفیقش میگه: پس آبادان با خاک یکی شد؟ آبادانیه میگه: به ولک، مگه بچه ها گذاشتن.
ترکه میخواسته زیردریایی غرق کنه، در میزنه فرار میکنه.
داریوش میاد ایران، ملت کلی تحویلش میگیرن، داریوش حال میکنه، میگه چی واستون بخونم؟ ترکه داد میزنه: ابی بخون.
خارجیه داشته غرق میشده داد میزنه Help ترکه میگه: خاک تو سرت، اگه بجای کلاس زبان میرفتی کلاس شنا، غرق نمیشدی.
ترکه میاد تهران،یه دختر خوشگل میبینه،میگه:این دوست دختر که میگن شمایی؟
تریاکیه پیغامگیر میخره، پیغامشو میذاره: هَشتم... ولی خَشتَم.
ترکه میرسه، میخورنش.
ترکه میخواسته دور کمرشو اندازه بگیره، خط کشو میکنه تو نافش، ضرب در عدد 3.14 میکنه.
اصفهانیه به شکمش میگه: چقدر کار کنم تو بخوری؟ شکمش میگه: میخوای یه کم من کار منم تا تو بخوری؟
ترکه میگه: من دیگه سوتی نمیدم. میگن: از کِـی؟ میگه: از هر کِـی. از همین کِـی.
ترکه میخواسته با دختر اسراییلی ازدواج کنه، به علامت اعتراض، سر سفره عقد حاضر نمیشه.
ترکه میره بهشت، زیر پای مادر ها له میشه.
ارمنیه رو میبرن کلانتری، میگه: واسه چی منو اوردین اینجا؟ میگن: واسه عرق خوری. میگه: پس بریز بخوریم.
یارو به دوستاش میگه: یه زن گرفته م هولو. ولی کوفتتون شه.
یارو یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه.
قزوینی ها اعتراض میکنن این چه الفبائیه که به ن میگن نون اما به ک میگن کاف؟
دو تا ترکه با لگد میزدن زیر ناف هم. یکی میگه: دردتون نمیگیره؟ ترکا میگن: نه پوتین پامونه.
به ترکه میگن: ناف تهران کجاست؟ میگه: یه کم بالاتر از برج میلاد.
آفتاب پرسته میره رو جعبه مداد رنگی، هنگ میکنه.
از ترکه میپرسن به 5 تا دختر که رو یه میله نشسته ان چی میگن؟ میگه: یه سیخ جیگر.
به لره میگن: دخترتو به کی دادی؟ میگه: غریبه نیست. دامادمه.
ترکه ریش بزی میزاره. دچار بحران شخصیتی میشه.
رشتیه زنشو کتک میزنه. به جرم تخریب اموال عمومی میگیرنش.
ترکه دور خودش میچرخه، هرز میشه.
عربه میره استادیوم وسط موج مکزیکی غرق میشه
یه قورباغه با یه طوطی ازدواج میکنه بچه شون میشه قوطی
به ترکه میگن: جسم شفاف چیه؟ میگه: جسمی که از این ورش اون ورش دیده شه. میگن: مثال بزن: میگه: نردبون.
ترکه سیدی می خره می بینه وسطش سوراخه میندازتش تو سطل آشغال.
روی بیلبورد زده سیو همان سیب است لره میگه: دروغ میگه من خوردم صابون بید.
ترکه فیلم جنگی میدیده، تموم که میشه سینه خیز میره تلویزیونو خواموش کنه.
یه روز یه ترکه می افتد توی چاه میگه: شانس اوردم تهش سوراخ نبود.
یه روز یه لره شکر می خره برای اینکه مورچه نخوره روش می نویسه نمک.
به لاک پشته میگن: چرا نماز نمیخونی؟ میگه: آخه لاک دارم.
ترکه از جهنم میره دم در بهشت، میگه: یخ دارین؟ میگن: داریم نمیدیم! ترکه میگه: ایلده فردا صبح که اومدین آب جوش بگیرین منم نمیدم!
دختره به پسره میگه: میخوای جاییکه آمپول زدم رو ببینی؟ پسره میگه: آره. دختره میگه: همین تزریقاتی روبرو!
ترکه داشته شنای قورباغه میرفته، لک لک میاد میخوردش.
لره قاضی میشه بهش میگن حکم کن، میگه پیک!
ترکه جونش به لبش میرسه، تف میکنه میمیره.
لره تو قرعه کشی بانک شرکت میکنه، براش شیش ماه زندان در میاد.
ترکه میره خواستگاری، دختره سبیل داشته، بهش میگه: چرا سبیل داری؟ دختره میزنه زیر گریه، ترکه میخواد دلداری بده میگه: مرد که گریه نمیکنه
بچه ترکه از باباش میپرسه: بابا، اگه یه بادی ازم در بره روزهام باطل میشه؟ باباش میگه: اگه به قصد لذت باشه، آره
ترکه میره دستشویی، مگسها اذیتش میکنند، عصبانی میشه داد میزنه: شلوغ نکنید، واسه بابام که نمی... واسه شما می...
قزوینیه داشته دنبال یه توپ میرفته، بهش میگن: چرا دنبال توپ میری؟ میگه: آخه دنبال هر توپی یه بچهای هست
یه روز دو تا ترک داشتن با لگد میزدن توی عضو شریف همدیگه! یکی از راه میرسه میگه: شما دو تا دردتون نمیگیره؟ ترکا میگن: نه، پوتین پامونه!
قزوینیه یه گونی شلوار روی کولش بوده، کمیته میگیرتش و بهش میگه: اینا چیه؟ قزوینیه میگه: دفترچه خاطراتمه!
از ترکه میپرسند: مامانتو بیشتر دوست داری یا آبجیتو؟ میگه: آبجیتو!
یه نفر تو کیش یه مار ماهی میگیره، یه عربه تو امارات میافته توی آب
پسره شلوارشو جلوی دختره میکشه پایین و میگه: از اینا داری؟ دختره شلوارشو میکشه پایین و میگه: مامانم گفته با این میتونی یه عالمه از اونا داشته باشی
به قزوینیه میگن چه روزی رو از همه روزها بیشتر دوست داری؟ میگه روزی رو که دنیا کونفیکون میشه
رشت زلزله میاد، رشتیه میره بالای سر جنازه زنش ومیگه: فقط دیوار روت نخوابیده بود که اونم خوابید!
بچه مثبته از لره میپرسه: آقا ببخشید... خیلی خیلی عذر میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟! لره شاکی میشه، میگه: ایجو که تو پرسیدی، اسمم انه!!!
ترکه رفته بوده خواستگاری، بابای دختره ازش میپرسه: شما خونه دارین؟ ترکه میگه: ایلده خودم که خونه ندارم... ولی بر و بچهها مکان زیاد دارن!!!
بابای ترکه تو مستراح سکته میکنه و مرحوم میشه. ازون به بعد، ترکه تا میرفته تو توالت یهو حالش خراب میشده و هایهای میزده زیر گره. بعد از دو سه ماه، آخر یکی از رفیقاش شاکی میشه، بهش میگه: مرد مومن، آخه مگه توالت هم جای گریه کردنه؟! ترکه با بغض میگه: آخه اینجا بوی بابامو میده!!!
سری2 -
بندهخدا میره مسابقه بیست سوالی، رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن که: جواب خیاره، فقط تو زود نگو که ضایع شه. خلاصه مسابقه شروع میشه، بندهخدا میپرسه: تو جیب جا میگیره؟ میگن: نه. بندهخدا میگه: بابا این عجب خیار گندهایه!
- ببمجان داشته بچه رو ...، وسط کار یهو منکرات میریزه، اینم برای اینکه صحنهسازی کنه، به بچه میگه بیا حالا تو منو ...، بچه هی داشته سعی میکرده، نمیتونسته، در همین حین افسره میرسه، زیپ شلوارشو میکشه پایین، میگه: بالامجان بیا کنار، این کارا بچه بازی نیست!
- بندهخدا میره دکتر، میگه: آقای دکتر، این ... ما چند وقته خیلی درد میکنه! دکتره ناراحت میشه، میگه: عزیز من، این چه طرز صحبت کردنه؟! آخه قباحت داره! نگو ...، بگو عضوم. بندهخدا یک نگاهی به دکتره میکنه، میگه: آقای دکتر یک مرتبه بفرمایید که ما دوساله تو کتابخونه محل ...یم دیگه!
- به یه بچه اوا میگن میخوای چی کاره بشی؟! میگه: میخوام فوتبالیست شم. میپرسن چرا؟ میگه: میخوام توپ رو بر دارم همه رو دریبل کنم بزنم تو گل خودمون! میگن: آخه واسه چی؟! میگه: نمیدونی چه حالی میده یه استادیوم بگن: ... تو باسنت!
- بندهخدا و خوشغیرت و جناب ولک نشسته بودن تو قایق و ...شون رو انداخته بودن تو آب، خوشغیرت میگه: عجب آب سردیه! بندهخدا میگه: عمقش هم زیاده!! جناب ولک میگه: ولک زمینش هم نفت داره!
- تو جبهه با رشتیه مصاحبه می کنن، ازش می پرسن: شما اینجا تا حالا شاهد امداد غیبی هم بودید؟ خوشغیرت میگه: اووو، فراوون! برای خودم هم پیش اومده! مصاحبهگره خوشحال میشه، میگه: میشه برای بینندگان تعریف کنید؟ خوشغیرت میگه: والله من نمیدونم چه حکمتیه، من اینجا استمناء میکنم، خانم تو شهر خودمون حامله میشه!
- از بندهخدا میپرسن شما همهتون اینقدر سادهاین؟ میگه: نه بابا، راهراهمون تو آفریقاست!
- بندهخدا میخواسته تو یک اداره دولتی استخدام شه، میبرنش گزینش. اونجا یارو ازش میپرسه: شما وقتی میخواین وارد مستراح شید، با پای راست وارد میشید یا با پای چپ؟! بندهخدا هول میشه، میگه: ایلده شما منو استخدام کنید، من با سر وارد
- سه تا پسره با هم کل گذاشته بودن، اولی میگه: بابای من مهمترین آدم مملکته. دوتای دیگه میپرسن: مگه بابات چیکارهس؟ میگه: بابای من رئیسجمهوره. هر قانونی که بخواد گذاشته بشه رو باید اول بابای من امضا کنه. دومی میگه: برو بابا حال نداری. بابای من عمری پوز بابای تورو میزنه! اولیه میگه: مگه بابات چیکارهس؟ پسره میگه: بابای من نماینده مجلسه، تا بابای من رای نده، عمری قانونای بابای تو تصویب نمیشن. سومی برمیگرده میگه: باباهای شما جلوی بابای من پشم هم نیستن! اون دو تا میپرسن: مگه بابات چیکارهس؟ پسره میگه: بابای من پاسبونه، جلوی خیابون وامیسته، پونصدتومن میگیره، دست به آب میکنه به قانون باباهای هردوتون!
- یه بنده خدا دو تا زن داشته. یک روز زن اولش زنگ میزنه دفترش، با کلی ناز و ادای شوهر خفه کن میگه: عزیزم، چرا یک سر به من نمیزنی؟! کلی خرید دارم. بدبخت شوهر هم میگه: چشم خانوم، حتما یک سر میام. هنوز گوشی رو نگذاشته بوده زمین که زن دومش زنگ میزنه و باز با همون تریپ عشوه میگه: عزیزم چرا نمیای پیشم، مگه نمیدونی مریض احوالم؟! و باز هم بندهخدا میگه: چشم عزیزم، حتما میام پیشت. خلاصه عصر میشه و بنده خدای عزیز قصه ما اول میره یک سر به زن اولش میزنه و خلاصه یه خرده اوضاع گرمتر از معمول میشه و کار به جاهای باریک میکشه. کارشون که تموم میشه، بنده خدا میگه: خوب عزیزم پاشو بریم بزازی لباس بخریم، زنه هم که مشکلش حل شده بوده میگه: نه عزیزم باشه یک وقت دیگه. خلاصه بنده خدای نازنین قصه ما هم خداحافظی میکنه و میره سراغ زن دوم و خوب دور از ذهن نیست که اونجا هم دکتربازی به جاهای باریک میکشه و جناب شوهر یک ربع تلنبه زدن پیاده میشه!! کارشون که تموم میشه، باز بنده خدا میپرسه: عزیزم میخوای بریم دکتر معاینت کنه؟ زنه هم میگه: نه حالم الان بهتره، بعدا میریم! بعد از پایان هر دو ماجرا، بنده خدا عضو شریفش رو در میاره و میگه: گربان سنه سرافراز، هم دکتر سنه هم بزاز!
- به بندهخدا میگن چند تا بچه داری؟ میگه 2 تا. میپرسن: کدومش بزرگتره؟ میگه: خوب معلومه دیگه، اولیش!
- بچه میاد خونه، باباش میبینه انگشت دستش همینطوری راست واستاده! میگه: این چه وضعیه؟ بچه میگه: امروز تو آزمایشگاه داشتیم یه ماده شیمیایی میساختیم، انگشتم خورد بهش، ازون موقع همین جور راست واستاده! باباهه میگه: ببین باباجون، اگه فردا یه شیشه کوچولو از اون ماده برام بیاری صد تومن بهت میدم. بچه هم از خدا خواسته فردا یه شیشه از اون ماده بلند میکنه و میاره برای باباش. قرار میشه صد تومن رو فردا باباش بگذاره زیر بالشش. خلاصه بچه فردا پامیشه، یک هزار تومنی زیر بالشش پیدا میکنه! خوشحال میره پیش باباش، میگه: این که هزار تومنه؟ باباهه میگه: صد تومنش رو من دادم، نهصد تومنش انعام مامانه!
رکه قوز داشته . میمیره . اعلامیه اش به دیوار نمی چسبه !
به ترکه میگن علی یارت میگه: ما یارکشی کردیم یارخودت
غضنفر می خواسته بره مسافرت، می پرسن کجا میری؟ میگه اگه خدا قبول کنه، امام رضا بطلبه، میرم کیش !!
غضنفر با نامزدش میره کافی شاپ ، گارسون میاد میگه : چی میل دارید براتون بیارم؟ دختره میگه: دوتا کافه گلاسه لطفاً. غضنفر با عجله میگه: دوتا هم واسه من بیارین !
غضنفر با پسرش بانک می زنن و فرار میکنن میرن داخل یه استادیوم شروع می کنن دور زمین فوتبال دویدن، بعد از دو دور پلیس می رسه، پسره میگه: بابا پلیسها رسیدن چی کار کنیم؟ غضنفر میگه: نگران نباش اونا هنوز دو دور عقبن.
غضنفر با دوستش میرن در خونه یه تهرانی رو میزنن . از اونور در صدا میاد کیه؟ غضنفر میگه مویوم. دوستش میگه نگو مویوم بگو منم. غضنفر میگه اگه در رو باز کنه ببینه مویوم چی؟
چوپان دروغگو می میره . تو قبر ملائک ازش میپرسن اسمت چیه؟ میگه : دهقان فداکار .
یکی میره بالا درخت چنار ... میگن چی کار می کنی ... میگه توت می خورم ... می گن الاغ اون درخت چناره . میگه الاغ خودتی .. توت تو جیبمه !!
یه روز آدم خوارها یه نفر رو می ندازنش تو دیگ آب جوش . میبینند داره میخنده . میگن : چرا میخندی ؟ میگه : ری.دم تو آشتون !!
از سر شماری میرن در خونه رشتیه . میگن چند نفرید ؟ زنه رشتیه سرشو میکنه بیرون : من مشکلی ندارم ، شما چند نفرید ؟
تو دنیا هر کسی از زندگیش به اندازه ای سهم می بره که لیاقتش رو داره نه به اندازه ای که آرزوش رو داره
تنها کسانی که ما را میرنجانند ، عزیزانی هستند که همیشه کوشیده ایم از ما نرنجند !!
مهربونی را وقتی دیدم که کودکی می خواست اب شور دریا را با ابنبات کوچکش شیرین کند
یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شاید منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم! سریع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتی که میبینم خودم مرداب شدم دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم و حالا می فهمم ... گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده...
روزی از گورستانی می گذشتم روی تخته سنگی نوشته ای یافتم که نوشته بود : " اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ " من هم زیر آن نوشتم: " صبر " برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: " اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ " من هم با بی حوصلگی نوشتم: "مرگ" برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد اما زیر تخته سنگ ، جوانی را مرده یافتم !
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند، و تو از او رسم محبت بیاموزی . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاریست. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته شده . عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به آن تکیه کنی
سعی کن همیشه تنها باشی چون تنها به دنیا آمده ای و تنها می میری بگذار عظمت عشق را هیچ گاه درک نکنی چون آنقدر عظیم است که تو را در زندگی نابود می کند اما اگر عاشق شدی ... فقط یک نفر را دوست بدار بخند ، گریه کن و قدم بردار تنها برای یک نفر
ترکه با خدا قهر می کنه اول دفترش می نویسه به نام بعضی ها
ترکها سفینه میسازن برن خورشید . بهشون میگن ذوب میشید میگن فکر اونجاش رو هم کردیم . یه کاری می کنیم شب برسیم اونجا !!
ترکه صبح که از خواب پا میشه به زنش میگه که : دیشب که پا شدم برم دستشویی تا دره دستشویی را باز کردم یه دفه چراغ روشن شد ترسیدم درا بستم گفتم مگه میشه حتما کار جن بوده ! دوباره در را باز کردم چراغ روشن شد منم یه بسم ا... گفتم و رفتم کار ما کردم ... حرفای ترکه که تموم میشه زنش میگه خاک بر سرت پس بگو چرا یخچال خیس بود .
ترکه یه جسد رو میبره پزشک قانونی جواز دفن بگیره میگن چی شد مرد میگه سم خورده میگن چرا صورتش زخمیه میگه آخه نمی خورد
به ترکه میگن "تور" را تعریف کن؟
میگه: تور مجموعه سوراخهایی هستند که با طناف به هم وصل شدهاند !!
سه تا قزوینی میرن حموم . بعد چند ساعت که می گذره نمی یان بیرون !صاحب حموم شک میکنه میره تو وقتی میره می بینه که صابون افتاده رو زمین کسی جرات نداره دوللا بشه برداره !
آبادانیه میگه : دیشب آبادان زلزله 11 ریشتری اومد. رفیقش میگه: پس آبادان با خاک یکی شد دیگه ؟ آبادانیه میگه : بع ، ولک ، مگه بچه ها گذاشتن !!
زن رشتیه یک گردنبند قشنگ انداخته بود گردنش. پسرش ازش پرسید:مامان جان! گردنبند به این قشنگی را بابا برات خریده؟ مادرش جواب داد: خفه شو پدر سوخته ... اگر به امید بابات بودم الان تورا هم نداشتم
یه روز به یه لره می گن با درخت بید جمله بساز .
میگه:تو حیاط ما یه درخت بید بید.
میگن:بید نه و بود
میگه:تو حیاط ما یه درخت بود بید !
یه روز از یه شیرازی میپرسن که راسته که شیرازیها حرف دومشون همیشه فحشه؟ شیرازیه میگه: کدوم بیشرفی این حرف رو زده ؟!!
دختر و پسر جوانی باهم توی پارک راه می رفتند.دختر به پسر گفت عزیزم اگر این درخت کاج می توانست حرف بزند، درباره ما چه می گفت؟ پسر: می گفت من کاج نیستم، بلوطم احمق جان!
می خواستی با آن دختر ازدواج کنی چی شد؟
جواب رد داد. چون گفتم لیسانس بیکاری دارم.
خوب ، آدم عاقل! می گفتی عمویم میلیاردر است!
اتفاقا گفتم! رفت با عموم ازدواج کرد.
"نخستین انسانی که به جای پرتاب سنگ، فحش داد، آغازگر تمدن بشری بوده است." «Sigmund Freu»
"اگر کودکی مان را روی زمین نگذرانده بودیم، هرگز نمی توانستیم زمین را دوست بداریم." «George Eliot»
"زندگی خیلی ساده است ، ولی ما اصرار داریم که آنرا دشوار سازیم." «کنفوسیوس»
"در واقع ما هرگز بزرگ نمی شویم ، فقط یاد می گیریم که در اجتماع چگونه رفتار کنیم". «Bryan White»
"کار کنید تا همه غصهها و پریشانیهای خود را فراموش کنید." «گالیله»